همه دوستان در مورد احسان نوشتند، من هم من باب درد دل نمیتوانم حرف دلم را در مورد او ننویسم.
الف- هر کسی یه هسته مرکزی شخصیت داره (که من اسمش رو میذارم قلب) که اعمالی که ازش سر میزنه اثرات چگونه بودن اون قلبه. این آثار و ویژگیهای شخصیتی احسان رو که به تناسب دوستان گفتند (مانند اهل مراقبه بودن، پژوهشگر مخلص، کم هزینه و پرکار، متعصب برای اصلاح کشور و ...) همشون معلول چگونگی قلب او است. اما اون چیزی که ویژگی قلب اون بود و به تبعش آثار بالا از او دیده میشد، این بود که «روی قلب احسان به سمت رب» خودش بود یعنی در مکالمات درونی خودش، حرف خدایش را میشنید و به آن عمل میکرد. لذا علاوه بر مطالب بالا، سه ویژگی اساسی دیگر را هم میتوانستیم در احسان ببینیم که همه آنها نتایج این ویژگی قلب او است.
1- اخلاص. چون به خدای خودش اعتقاد و اطمینان داشت، مخلصانه برای او کار میکرد. اخلاص به این معنا است که کسی را به جز خدا در سرنوشت خود تأثیرگذار ندانی. لذا اگرچه حب ریاست در تغییر و تحولات سایهای بر دلش مینداخت (دل بسیاری از ما را نابود میکند)، اما در مبارزه دل، عاقبت اخلاص پیروز میشد و در ظاهر لبخند مخلصانه او را میدیدیم.
2- توکل: هر کسی غیر از احسان بود با توجه به ظواهر جسمانیش از ازدواج و پیشرفتهای ظاهری دنیا ناامید میشد، اما به دلیل شناخت و اعتمادی که به خدای خودش داشت، هیچ وقت ناامید نشد و نهایتا خداوند هم مزد توکلش را داد.
3- کوتاه بودن آرزوها: عمل به وظیفه اش بدون در نظر گرفتن نتیجه بود، یعنی آرزوهای بلند نداشت تا اینکه کارهای پرزحمت و بعضا آنچه ما آنها را «گِل» مینمامیم و با آرزوهای او سازگار نیست، او را ناامید کند. چیزی که غفلت از آن باعث شده اکثر ما کم کار یا بیفایده کار بشیم.
ب- خدا امور کسی که اخلاص داشته باشه رو در دست میگیره و کار اون رو خودش پیش میبره. به نظرم همون طور که امر زندگی احسان و آدمایی مثل او را در دست گرفت، مرگ او را هم به گونهای برنامه ریزی کرد که باعث سعادت خود او و چراغ هدایتی هم برای ما در مرکز و هم برای جامعه در شرایط فعلی بشه. به گفته یکی از دوستان، اگر خدا همه این برنامهریزیها و اتفاقات رو کرده بود که احسان شهید بشه، بیراه نبود. اما نکته اینجاست که این چراغ هدایت که باعث هدایت دلهای مومن و متحیر میشه، برای دلهای منکوس و دلهایی که راه خودشان رو گم کردند، باعث گمراهی بیشتر خواهد شد. همون طور که قرآن خواندن برای کافران لا یزید الظالمین الا خسارا است. اون کسانی که در زندگی احسان و احسانها، از نظر قلبی به اون نزدیک نبودند، بعد از مرگش هم او را به راه خود تفسیر خواهند کرد. این نزدیکی قلبها در اعمال خودش رو نشون میده، احسان اهل تهجد و نماز شب بود، نزد آیتالله جاودان کلاس میرفت، مرافبه داشت، در انتخاب پیشنماز دقت میکرد، به من میگفت سید بعد از نماز یکم بشین زود نرو (تا این حد دقت داشت)، میگفت با کسانی که در یک محیط تربیتی دیگری رشد یافتهاند و کلا متفاوتاند بحث نکن، اهل سیاست بود اما اهل جدال و مراء نبود.
ج- اون موقع که برای قانون رفع موانع (فکر میکنم) رفته بود مشهد بهش گفتم احسان من رو هم دعا کن، این متن رو برایم فرستاد:
«سلام سیدجان همه را دعا کردم
یک زائری از کاظمین به پابوس امام رضا علیه سلام آمده بود به او گفتند چرا این جا آمدی شما که در شهرتان کاظمین امام جواد را داری که همه حاجات را برآورده می سازد یا در کشورتان در کربلا حضرت ابوالفضل را دارید که باب الحوائج است چرا به مشهد آمدی؟
گفت به امام رضا میگویند رئف رئوف کسی است که حاجات را سریع اجابت می کند این دلیلی است که به مشهد آمدهام.»